
بررسی بازی Split Fiction: هیجان بالا، اما داستان قابل پیشبینی
توی چند سال اخیر، جوزف فارس و استودیوی Hazelight توی ساخت یه سبک خاص از بازیهای همکاریمحور حسابی اسم در کردن. از بازی A Way Out که در مورد فرار از زندان بود، تا It Takes Two که ترکیبی از ژانرهای مختلف رو با یه داستان خانوادگی قاطی کرده بود. It Takes Two یه موفقیت غیرمنتظره شد و تونست توی سراسر دنیا بیش از ۲۳ میلیون نسخه بفروشه، برای همین همه حسابی منتظر جدیدترین پروژهی این استودیو یعنی Split Fiction بودن. تا آخر بررسی بازی Split Fiction با بنچفا همراه باشید.
حالا سوال اینجاست:
آیا Split Fiction تونسته موفقیتهای اخیر Hazelight رو ادامه بده یا دیگه دارن زیادی از یه چاه آب میکشن؟ بیاید ببینیم این یکی همون تجربهی همکاریمحوری که انتظار داریم هست یا نه!

داستان Split Fiction بازی چطوره؟
توی Split Fiction، شما و همبازیتون تو نقش میو و زویی بازی میکنید، دو نویسندهی جوون که برای اولین بار توی دفتر یه آدم مرموز به اسم جیمز ریتر همدیگه رو میبینن. ریتر یه تیپ کارآفرین تکنولوژیمحوره که به داستانهای این دو نفر علاقه نشون میده. اما مشکل اینجاست که کمپانی ریتر اصلاً یه انتشارات معمولی نیست!
اینا نه کتاب چاپ میکنن، نه جلد سخت و نرم براشون مهمه. اینا یه دستگاه ساختن که میتونه داستانهای یه نویسنده رو تبدیل به یه شبیهسازی تعاملی مثل ماتریکس کنه! زویی که از این ایده خوشش میاد، اما میو شک داره. وقتی ریتر میو رو مجبور میکنه که توی این پروژه شرکت کنه، هر دوشون توی فضای مجازی گیر میافتن.
حالا این دو نفر کمکم میفهمن که دستگاه ریتر برای دزدیدن ایدهها طراحی شده، حتی ایدههایی که نویسندهها هنوز قراردادش رو امضا نکردن! پس میو و زویی دست به کار میشن تا یه سری گلیچ (باگ) توی سیستم پیدا کنن، فرار کنن و حقیقت رو برملا کنن.
ایدهای آشنا، اما با پیامی معنادار
هرچند که شروع داستان Split Fiction ممکنه کمی کلیشهای به نظر برسه، اما از نظر موضوعی خیلی به اتفاقات و نگرانیهای امروزی نزدیکتره تا بازیهای قبلی Hazelight.
ایدهی این ماشین دزد ایدهها کاملاً آدمو یاد بحثهای این روزا دربارهی هوش مصنوعی مولد (Generative AI) میندازه، همون تکنولوژیای که با یادگیری از محتوای بقیه ساخته میشه. جیمز ریتر هم یه جورایی نماد اون سرمایهدارای بیرحمیه که این تکنولوژی رو تبلیغ میکنن.
البته Split Fiction خیلی عمیق توی این موضوع فرو نمیره و حرفش در حد همینه که “هوش مصنوعی بده، همین و بس!” اما با این حال، ایدهی جالب و جذابی برای یه بازیه.
تمرکز اصلی Split Fiction روی رابطهی میو و زویی
بیشتر داستان Split Fiction حول رابطهی میو و زویی میچرخه. اونا اولش مثل یه زوج متضاد کلاسیک هستن – میو عاشق علمی-تخیلیه، زویی فانتزی دوست داره؛ میو بدبین و گوشهگیره، زویی خوشبین و اجتماعی. اما کمکم شروع میکنن به درک کردن همدیگه و دنیایی که هرکدوم خلق کردن. هر دوشون یه گذشتهای دارن که روی شخصیتشون تأثیر گذاشته، ولی نمیخوام اسپویل کنم. البته بازی خیلی واضح نشون میده که مشکلشون چیه، پس قراره زودتر از چیزی که فکرش رو بکنی، متوجه بشی.

نمیخوام بگم از داستان Split Fiction لذت نبردم – چون واقعاً کاراکترای اصلی بازی دوستداشتنی هستن. از طرفی، بازی که قراره دربارهی ذات داستاننویسی باشه، یه روایت کلاسیک از سفر قهرمان رو ارائه میده که هرچند کلیشهایه، ولی راضیکنندهست. با این حال، به نظرم Split Fiction یه مقدار اون حس هیجان و غیرمنتظره بودن A Way Out و It Takes Two رو نداره.
گیمپلی، تنوع بالا و خلاقیت همیشگی Hazelight
اما خوشبختانه این موضوع در مورد گیمپلی صدق نمیکنه! Split Fiction پر از تنوع و خلاقیته، همون چیزی که از Hazelight انتظار میره. بازی بین مراحل علمیتخیلی که از نوشتههای میو الهام گرفته شده و مراحل فانتزی که از تخیلات زویی نشأت میگیره، جابجا میشه. بیشتر گیمپلی بهصورت Split-Screen (صفحهی دو قسمتی) جریان داره، ولی بعضی مواقع هر دو بازیکن توی یه صفحه قرار میگیرن.
هر دو شخصیت تواناییهای پایهای استانداردی دارن که توی کل بازی ازشون استفاده میکنی – مثل سهبار پرش، قلاب گرفتن و دویدن روی دیوار. اما توی هر مرحله، میو و زویی قدرتهای منحصربهفرد و متضادی دریافت میکنن. مثلا یه مرحله ممکنه میو یه شمشیر بگیره در حالی که زویی یه شلاق پلاسما داشته باشه، یا میو بتونه توی هوا سر بخوره ولی زویی از تاکها و پیچکها بالا بره.
پازلها، چالشهای دونفره و مراحل جانبی جالب
همونطور که انتظار میره، این قدرتهای متضاد اساس یه عالمه پازل و چالشهای همکاریمحور رو تشکیل میدن. در مجموع، Split Fiction نسبت به It Takes Two ساختارمندتره و اون حس “هر چی به ذهنمون رسید بندازیم تو بازی” رو نداره. با داشتن مکانیکهای حرکتی استاندارد و یه قابلیت خاص برای هر مرحله، راحتتر میشه فهمید که بازی دقیقاً چی ازت میخواد، و دیگه مدام از صفر شروع نمیکنی.
البته هنوزم بعضی چالشهای عجیبغریب هست، مثل یه جایی که یهو باید با یه میمون دیوانهی رقص درگیر بشی یا توی یه دستگاه پینبال غولپیکر راهت رو پیدا کنی. با این تفاوت که بیشتر این لحظات خفن و غیرمنتظره توی “Side Stories” قرار دارن. برعکس It Takes Two که فعالیتهای جانبیاش بیشتر حالت “اسباببازی” داشتن، اینجا Side Stories یه سری مراحل کامل و مفصل هستن که شامل چیزایی مثل پیمایش صفحات یه دفترچه خاطرات با سبک کاغذ و قلم، یا یه مسابقهی اسنوبورد پر از ترفندهای حرفهایه.

تنوع مراحل و پایانبندی خلاقانه
با اینکه ساختار بازی منظم طراحی شده، اما Split Fiction از فرمول تکراری فرار میکنه. مثلا همهی مراحل تعداد باسها و معماهای یکسانی ندارن؛ بعضیا تمرکز روی مبارزه دارن، بعضیا اصلاً مبارزه ندارن! این باعث شده هر مرحله حس و حال خاص خودش رو داشته باشه.
اما اوج ماجرا توی مرحلهی پایانیه، جایی که بازی حسابی با مفهوم “Split-Screen” بازی میکنه و کلی اتفاق خلاقانه و غیرمنتظره رقم میزنه. همین باعث میشه که هرچند بازی توی داستان سورپرایز خاصی نداشته باشه، ولی از نظر گیمپلی، لحظات بهیادماندنی زیادی برات بسازه.
یه بازی شیک و باکیفیت
همهی اینا با یه استایل و هیجان خاصی ارائه شده. It Takes Two یه بازی خوشساخت توی سطح بالای بازیهای “AA” بود، ولی Split Fiction کاملاً حس یه بازی “AAA” رو میده. از محیطهای چشمنواز گرفته تا شخصیتهای اصلی که هم طراحی و هم انیمیشنهای عالیای دارن.
و بهترین بخشش اینه که همهی اینا بدون مشکل اجرا میشه! روی پلیاستیشن ۵ تقریباً هیچ افت عملکردی نداره و فقط یه تعداد خیلی کم گلیچ ممکنه ببینی، که خودش یه نکتهی مثبت بزرگه.

بررسی بازی Split Fiction: چالشبرانگیزتر از It Takes Two!
در ادامه بررسی Split Fiction باید یه نکتهی مهم دربارهی بازی بگم که شاید بعضیا رو اذیت کنه، درجهی سختیشه! این بازی نسبت به It Takes Two سختتره، هم از نظر مهارتهای پلتفرمینگ و هم از نظر هماهنگی بین دو بازیکن.
کنترلهای بازی کاملاً دقیق و خوشدست هستن، اما خب، انتظار داشته باش که گاهی از شدت سختی به صفحهی بازی فحش بدی! 😆 طراحی باسفایتها هم یه سطح از It Takes Two بالاتره، و بعضیاشون انقدر شدید و نفسگیرن که انگار مستقیم از یه بازی PlatinumGames برداشته شدن!
اگه همبازیت تجربهی زیادی توی بازیهای پلتفرمینگ یا اکشن نداره، ممکنه بازی براتون یه مقدار اذیتکننده بشه. البته بازی از نظر چکپوینتها خیلی دستودلبازه و اگه یه مرحله برات خیلی سخت باشه، میتونی بدون جریمه ازش رد بشی. ولی به نظرم اگه سیستم درجه سختی منعطفتری داشت، خیلی بهتر میشد.
البته، اگه تو و همبازیت دنبال یه چالش درستوحسابی هستین، Split Fiction یه جورایی قراره حسابی عذابتون بده… ولی از اون مدل عذابایی که لذتبخشه! 😄

مدت زمان بازی – یه نکتهی مثبت یا منفی؟
طولانی بودن Split Fiction میتونه یه نکتهی مثبت یا منفی باشه، بستگی داره که چقدر تو و همبازیت برای بازی وقت بذارین.
هر مرحلهی بازی حداقل ۲ تا ۳ ساعت طول میکشه، که برای خیلیا ممکنه زیاد باشه و نتونن توی یه جلسهی بازی دونفره به یه نقطهی مناسب برای توقف برسن. شاید این نکته زیاد مهم یا عادلانه به نظر نرسه، ولی واقعیت اینه که همیشه راحت نیست که یه همبازی پیدا کنی که حاضر باشه ۱۵ تا ۲۰ ساعت برای تموم کردن بازی وقت بذاره.
ولی اگه یه همراه پایه و همیشگی برای بازی داری، پس هرچی بازی طولانیتر، بهتر! 😃
نتیجهگیری
Split Fiction شاید داستانش به اندازهی بازیهای قبلی Hazelight غیرمنتظره نباشه، ولی وقتی میبینی که چقدر هنرمندانه و حرفهای، فرمول موفق It Takes Two رو گسترش داده و بهبود داده، دیگه نمیشه بهش ایراد گرفت. بازی نه تنها نوآوریهای خودش رو حفظ کرده، بلکه یه تجربهی همکاریمحور فوقالعاده رو ارائه میده.

اگه دنبال یه تجربهی سرگرمکننده و چالشبرانگیز هستی، این بازی قطعاً ارزش امتحان کردن رو داره، ولی اگه از اون دسته بازیکنایی هستی که تحمل سختی زیاد رو نداری، ممکنه این بازی یه مقدار اذیتت کنه. با این حال، یه چیز قطعیه: این بازی اصلاً یه تجربهی کلیشهای و قابل پیشبینی نیست.
نقاط قوت:
✅ شخصیتهای دوستداشتنی
✅ گرافیک و طراحی هنری عالی
✅ خلاقانه، بدون اینکه گیجکننده بشه
✅ مرحلهی آخر کاملاً ذهن رو به چالش میکشه
✅ محتوای جانبی سرگرمکننده
✅ داستان طولانی و پرمحتوا
نقاط ضعف:
❌ داستان بعضی جاها زیادی فرمولی و قابل پیشبینی میشه
❌ ممکنه برای بعضی از بازیکنا بیش از حد سخت باشه
بازی Split Fiction باید داستان قشنگی هم داشته باشه خیلی دوست دارم تجربش کنم
ممنون از شما
بازی Split Fiction باید داستان قشنگی هم داشته باشه خیلی دوست دارم تجربش کنم
ممنون از شما